به باور روانشناسان و کارشناسان علوم تربیتی، شخصیت و رفتار اجتماعی کودکان در همان ۶-۵سال نخست شکل میگیرد. بنابراین تعلیم و تربیت و آمادهسازی برای زندگی در اجتماع را باید از همان اوان کودکی آغاز کرد.
برای این منظور و نقشآفرینی بهتر کودکان، بخشی از مسئولیت بر عهده کانون خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی و بخش دیگر متوجه نهادهای رسمی و بهخصوص نهاد آموزش و پرورش است.
سازمان ملی تعلیم و تربیت که اساسنامه تشکیل آن در بهمن۱۳۹۹ به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده، عهدهدار بخشی از این وظیفه در مقطع پیشدبستانی (کودکستانها یا مهدهای کودک) است. تا پیش از تشکیل این مجموعه، ساختار آموزش پیشدبستانی در اختیار آموزش و پرورش و مهدهایکودک تحت پوشش سازمان بهزیستی بودند که با فرمان رهبر معظم انقلاب در سال۹۹ این مسئولیت به آموزش و پرورش سپرده شد و در پی آن نیز سازمان ملی تعلیم و تربیت در سال ۱۴۰۰ راهاندازی شد.
حال پرسش این است این نهادها چقدر با یکدیگر هماهنگ هستند و یا اگر یکی از آنها دچار ضعف باشد، آیا دیگری میتواند با ایفای نقش بیشتر، آن را پوشش دهد و مهمتر آنکه این نهادها برای ایفای هرچه بهتر نقش خود چه کردهاند؟
از ۸میلیون کودک ایرانی فقط یک میلیون آنها دوره پیشدبستانی را تجربه میکنند
علیرضا حاجیانزاده، نخستین رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک با اشاره به اینکه کودکان به لحاظ سنی به چند گروه تقسیم میشوند، در پاسخ به قدس میگوید: بهطور طبیعی روشهای تربیتی و برخوردهای اجتماعی با این گروهها متفاوت است.
یک گروه زیر هفت سال داریم که از ابتدای تولد تا موقعی که میخواهند به مدرسه بروند را شامل میشود. البته خود این دوره به کودکی اول که زیر سهسالهها و کودکی دوم که چهار تا هفت سالگی را دربرمیگیرد تقسیم میشود، چون شرایط تربیتی کودکان زیر سه سال با کودکان سه تا هفت سال متفاوت است.
وی از کودکانی که تا ۱۸سال سن دارند به عنوان گروهی دیگر از کودکان یاد میکند و میافزاید: البته این گروه در قالب تعریف جهانی از کودک قرار میگیرد، چون ما در ایران به بچههایی که در سن دبستان هستند کودک میگوییم.
حاجیانزاده با اشاره به اینکه نهاد خانواده در تمامی مراحل برای تعلیم و تربیت کودک نقش دارد و باید برای آن برنامههای تربیتی داشته باشد، تصریح میکند: با وجود این هرچه سن کودک پایینتر باشد نقش خانواده در این زمینه بیشتر میشود. مثلاً ما معتقدیم کودک تا سهسالگی نیاز به مهر مادری دارد و کاملاً باید در آغوش خانواده باشد. البته مهدهایکودک به ناچار از ابتدای تولد پذیرش میکنند، چون گاهی مادر شاغل است و مجبور میشود کودکش را به مهدکودک بسپارد.
وی سپس به دوره کودکی دوم اشاره میکند و میگوید: برای این دوره جدا از نقش خانواده، از سوی وزارت آموزش و پرورش ساختار مشخص با عنوان سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک پیشبینی شده است. درواقع کودکان میتوانند در کودکستانها و پیشدبستانیها حاضر شوند، چون برای حضور در مدرسه و جامعه به آمادگی بیشتری نیاز دارند. بنابراین به خانوادهها توصیه میشود کودکان بالای پنج سالشان را حتماً به کودکستانها و پیشدبستانیها بفرستند تا وقتی در پایه اول آموزش ابتدایی حاضر میشوند و یادگیری دروس جدیتر میشود، از قبل مرحله مقدماتی حضور در جامعه را تجربه کرده باشند.
حاجیانزاده با بیان اینکه برای سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک دو مأموریت تعریف شده است، اظهار میکند: مأموریت نخست، نگهداری و تربیت کودکان در مهدهایکودک و پیشدبستانیها و دومین مأموریت آن، توانمندسازی خانوادههاست.
وی ادامه میدهد: در زمینه کودکان، نهاد خانواده را میتوان از چند جنبه تحلیل و تقسیم موضوعی کرد. نخستین آن مربوط به مهر و محبت مادری و الگوی رفتاری و گفتاری است که این اتفاق میتواند در خانواده بیفتد. البته این موضوع به شکل غریزی در خانواده وجود دارد و شاید نیاز چندانی به یادگیری و آموزش نداشته باشد؛ بلکه فقط نیاز به توجه دارد که خانوادهها و بهویژه مادران باید فضای محبتآمیزی را برای کودکان خود ایجاد کنند و بدانند بچهها از آنها تقلید میکنند. یعنی باید مراقب باشند الگوی گفتاری و رفتاری کودکشان هستند. به عبارت دیگر، والدین تصور نکنند هرطور صحبت و رفتار کنند بچهها متوجه نمیشوند، چون آنها از همان اوان کودکی الگوبرداری میکنند و بسیاری از گفتارها، رفتارها و آداب اجتماعی را از خانواده میآموزند. به همین خاطر تأکید میکنم کودک بیشتر نیاز به مراقبت دارد تا آموزش و فراگیری.
حاجیانزاده سپس به نقش خانواده در روشهای تربیتی کودک میپردازد و میگوید: ما نباید تربیت کودک را به بیرون یا مدرسه و... بسپاریم. البته دو نهاد مدرسه و خانواده هر کدام نقش خود را دارند اما همانطور که اشاره شد در سنین اولیه (دوره کودکی اول) خانواده نقش بسیار بیشتر و تأثیرگذارتری دارد و برای اینکه به نقش خود بهخوبی عمل کند باید به روشهای تربیتی کودک مسلح شود. یعنی ابتدا باید با مطالعه و تحصیل، هنجارها و ناهنجاریهای رفتاری را بشناسد و بتواند یک ارزیابی از علل هنجارها و ناهنجاریها داشته باشد؛ مثلاً اگر یک ناهنجاری مثل خشونت، غضب یا بد دهنی را از کودکش دید قاعدتاً باید به دنبال یافتن دلایل آن باشد و سپس برای اصلاح و جبران آنها تلاش کند. برای این منظور این نهاد باید روشهای تربیتی را بیاموزد و توانمند شود. این مأموریت از سوی وزارت آموزش و پرورش به عهده سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک محول شده است.
به هرحال خانواده باید روشهای تربیتی را آموزش ببیند، چراکه شاکله اولیه رفتار بچهها تا سن هفت سالگی بسته میشود و پس از آن و در دوره جوانی و بزرگسالی اگر خدایی ناکرده دچار ناهنجاریها و انحرافاتی شوند باید ریشه آن را در دوره کودکی جستوجو کرد که آن موقع شاید دیگر فرصت جبران نباشد.
رئیس سابق سازمان تعلیم و تربیت به ضرورت آشنایی خانوادهها با اسباببازیها و سرگرمیهای مناسب کودکان اشاره میکند و میافزاید: بچهها در خانه نیاز به سرگرمی دارند و ما نباید برای اینکه صدایشان درنیاید بیشتر وقتها گوشی تلفن همراه خود را در اختیارشان بگذاریم و یا تلویزیون را برایشان روشن کنیم، بلکه باید با سرگرمیهای آموزنده متناسب با سنشان آنها را مشغول کرد. مثلاً والدین بهویژه مادران باید قصههای متنوع و مناسبی بلد باشند و آنها را برای بچهها تعریف کنند یا باید بازیهای حرکتی و فکری را یاد بگیرند و از آنها برای سرگرمی کودکشان بهر ببرند. علاوه بر این باید به اندازه توانشان اسباببازیهای مناسب برای بچهها تهیه کنند تا آنها بیکار و سرگردان نباشند، چون در این صورت یا جذب موبایل و سرگرمیهای غیرمفید میشوند و یا رفتارهای ناهنجار از خودشان بروز میدهند.
وی با بیان اینکه درزمینه تعلیم و تربیت کودکان نباید به هیچ وجه نقش خانواده با نقش آموزش و پرورش مقایسه شود، تصریح میکند: هر یک از اینها باید به نقش خودشان بپردازند. بدون شک هرچه سن کودک کمتر باشد نقش خانواده بیشتر میشود و برعکس. یعنی نقش خانواده برای کودکان زیر سه سال بسیار بالا و برای کودکان چهار تا هفت ساله بالاست و پس از هفت سال که بچهها به مدرسه میروند، این نقش کمتر میشود؛ اما هرگز از بین نمیرود. بنابراین مدرسه جایگاه خودش را دارد ولی جایگزین خانواده نیست، خانواده هم نقش و جایگاه خود را دارد اما جایگزین مدرسه نیست. به عبارت دیگر نمیتوان گفت اگر خانواده توانایی نداشت مدرسه باید جبران کند! خیر، مدرسه نمیتواند نقش خانواده را و خانواده هم نمیتواند نقش مدرسه را جبران کند؛ هر یک از اینها باید نقش خودشان را ایفا کنند.
رئیس سابق سازمان تعلیم و تربیت درخصوص هماهنگی میان دو نهاد یاد شده در تعلیم و تربیت کودکان میگوید: برای کودکان دبستانی وجود هماهنگی میان نهاد خانواده و آموزش و پرورش بسیار اهمیت دارد. اگر میان این دو نهاد هماهنگی لازم وجود نداشته باشد بچهها دچار تربیت دوگانه میشوند و تربیت دوگانه برای بچهها ایجاد تعارض میکند. یعنی اگر در مدرسه بچهها درخصوص موضوعاتی مثل ارتباط با خدا، قیامت، آداب و ارزشهای اسلامی مطالبی بیاموزند، اما در منزل و خانواده چیز دیگری را ببینند و یاد بگیرند و یا برعکس، در این صورت کودکان دچار تعارض میشود، بنابراین برای جلوگیری از چنین وضعیتی، مدارس باید برای هماهنگی با خانوادهها در امور تربیتی وقت بگذارند و از استادان تربیتی برای ارائه آموزشهای لازم به خانوادهها استفاده کنند.
وی در همین زمینه میافزاید: هنگام تدوین اساسنامه سازمان ملی تعلیم و تربیت تمام تلاشها این بود همانقدر که برای گردش کار مهدهایکودک و پیشدبستانیها وقت و نیرو برای هماهنگی گذاشته میشود در حوزه هماهنگی با خانوادهها هم این اتفاق بیفتد، چون خانواده نباید در حاشیه باشد، اما در عمل به جز در برخی موارد خاص، اینگونه نشد و انتظاری که داشتیم تحقق نیافت. البته کار هم بسیار پیچیده است، چون خانوادهها و تربیتها خیلی متفاوت هستند و از سوی دیگر، توان آموزش و پرورش هم محدود است، ولی به هرحال باید به آن سمت برویم.
وی در پاسخ به اینکه اگر به هر دلیل خانوادهای کودکش را به پیشدبستانی نفرستد آیا سازمان تعلیم و تربیت کودک مسئولیتی درقبال آن بچه دارد و میتواند آن خانواده را مکلف کند که بچهاش را پیش دبستانی بفرستد، میگوید: پیشدبستانی اگرچه رسمی است اما الزامی نیست. البته این موضوع در گذشته مخالفان و موافقانی داشته، ولی در حال حاضر اجباری نیست. بنابراین در چنین شرایطی نه سازمان تعلیم و تربیت و نه دولت نمیتوانند خانواده را مجبور کنند. فقط میتوانند به خانوادهها برای فرستادن بچهها به پیشدبستانی، توصیه کنند. اما اگر چنین نکردند اتفاق خاصی نمیافتد؛ در این صورت به شکل طبیعی، شاید آمادگی این نوع بچهها برای ورود به مدرسه از نظر ارتباطات اجتماعی و مانند آن به اندازه کودکانی نباشد که دوره پیشدبستانی را میگذرانند.
با وجود این الان از نظر آماری ۸میلیون کودک زیر هفت سال داریم که از این تعداد تنها یک میلیون نفر در مهدهایکودک و پیشدبستانیها هستند، در حالی که به نظرم در قبال همه کودکان مسئولیم. یعنی علاوه بر آنهایی که در مهدهایکودک و پیشدبستانیها حضور پیدا میکنند و به آنها برنامه و محتواهای آموزشی میدهیم -که البته محتواها از نوع یادگیری حروف الفبا و... نیست بلکه بیشتر به ارتباطات اجتماعی و... مربوط میشود- برای آن ۷میلیون کودکی که به کودکستانها و پیشدبستانی نمیروند نیز باید نهاد خانواده را با ارائه برنامههایی تقویت کنیم تا خانوادهها بتوانند نقشآفرینی خود را به حدی برسانند که نیامدن بچهها را به پیشدبستانی جبران کند.
وی در پاسخ به اینکه دقیقاً چه برنامهای باید به خانوادهها ارائه شود تا نیامدن کودکانشان به مهدهایکودک و پیشدبستانیها جبران شود، میگوید: برنامه مشخصی مدنظر نیست، یعنی در مقام یک کارشناس فکر میکنم سازمان تعلیم و تربیت باید کارگروههای فکری تشکیل دهد و پس از پژوهشهای لازم برنامهای را بهصورت مکتوب و یا به صورت صوت و تصویر تدوین کند و در اختیار خانوادهها قرار دهد تا آنها با خواندن و یا نگاه کردن به این برنامه توانشان برای جبران حضور نیافتن بچهها در دوره پیشدبستانی بالاتر برود.
وزارت آموزش و پرورش از حقوق کودکان پیشدبستانی دفاع نمیکند!
سید علی خالقینژاد، عضو هیئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه یزد هم به قدس میگوید: یکی از بندهای اساسنامه سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک این است که بتواند عدالت آموزشی را برقرار کند و برای این منظور باید در مناطق محروم که خانوادهها توان و استطاعت مالی ندارند تا کودکانشان را به دوره پیشدبستانی بفرستند به آنها کمک کند تا بچهها این فرصت را از دست ندهند. مثلاً در فصل تابستان که مدارس تعطیل است، بخشی از فضاهای مدارس را برای بچههای پیشدبستانی در نظر بگیرد تا سطح آمادگی این بچهها در دوره آموزش ابتدایی افزایش پیدا کند. اما این سازمان بهخاطر منابع مالی محدودی که دارد و همچنین توجه نکردن جدی به کودکان هنوز موفق به این مهم نشده است. ضمن اینکه هنوز کودکان پیشدبستانی در ایران در ذهن سیاستگذاران ما به دلایل مختلفی چون شرایط اقتصادی، اعمال تحریمهای ظالمانه و... جدی گرفته نشدهاند. در چنین شرایطی آمار ریزش کودکان مناطق محروم، کودکان دوزبانه و کودکان حاشیه شهرها در دوره دبستان بالا میرود، چون چنین کودکانی که از ابتدا خودپنداریشان پایین است در آینده نمیتوانند بهخوبی دورههای تحصیل را طی کنند و اینگونه فقر بازتولید میشود. به هرحال سازمان یاد شده باید سیاستهایی اتخاذ کند که عدالت آموزشی شامل کودکان پیش از دبستان هم شود.
وی با تأکید بر اینکه دولت و مجلس شورای اسلامی برای جلوگیری از بازتولید فقر باید روی آموزش، تغذیه و سلامت کودکان پیش از دبستان سرمایهگذاری کنند، تصریح میکند: براساس برآوردهای تیم پژوهشی ما بودجه پیش از دبستان در ایران، آن هم فقط برای بخش آموزشی آن باید بالای ۳میلیارد دلار باشد اما بودجهای که الان در اختیار آموزش و پرورش پیشدبستانی کشور قرار میگیرد حدود ۳میلیون دلار است. یعنی بخش قابل توجهی از بودجه موردنیاز کودکان پیشدبستانی به آنها نمیرسد که شاید یکی از مهمترین دلایل وقوع این اتفاق به خود وزارت آموزش و پرورش برگردد که چندان از حقوق این کودکان دفاع نمیکند. دلیل دیگر هم متوجه نهادهای مسئول تدوین سیاستها برای آموزش و پرورش جامعه است که روی سرمایهگذاری کودک کار نمیکنند. بهطوری که به جرئت میتوان گفت کودکان مناطق محروم، بچههای حاشیه شهرها و روستاها، بچههای خانوادههای کمبضاعت و دوزبانه آموزش دوره پیشدبستانی را در کشور تجربه نمیکنند و بهطور مستقیم وارد دوره آموزش ابتدایی میشوند.
خالقینژاد در خصوص اقدامات سازمان ملی تعلیم و تربیت برای توانمندسازی خانوادهها هم میگوید: تا آنجا که اطلاع دارم این سازمان با بودجه ۲۰۰میلیارد تومانی که در اختیار دارد به زور بتواند هزینه کارکنانش را بپردازد. اما بیتردید باید یکسری خدمات فرهنگی مثل برنامههای مشاوره و روشهای آموزشی بهمنظور تربیت فرزند در اختیار خانوادهها قرار گیرد. مثلاً برخی از آثار تولید شده توسط کانون پرورش فکری کودکان برای خانوادههای دارای کودک پیشدبستانی ارسال شود تا این والدین با استفاده از این آثار در تربیت کودکان خود بکوشند و عزیزانشان با دایره لغات بیشتر و اعتماد به نفس بالاتر، با خود پنداری و عواطف سالمتر وارد مدارس شوند نه اینکه در همان اوان ورود به مدرسه با یک نابرابری آموزشی و پرورشی مواجه شوند.
نظر شما